امروز چهارشنبه , 30 آبان 1403
پاسخگویی شبانه روز (حتی ایام تعطیل)
دانلود مقاله نگاهي به داستان رستم و سهراب و عملكرد قهرمانان آن
با دانلود مقاله در مورد نگاهي به داستان رستم و سهراب و عملكرد قهرمانان آن در خدمت شما عزیزان هستیم.این مقاله نگاهي به داستان رستم و سهراب و عملكرد قهرمانان آن را با فرمت word و قابل ویرایش و با قیمت بسیار مناسب برای شما قرار دادیم.جهت دانلود مقاله نگاهي به داستان رستم و سهراب و عملكرد قهرمانان آن ادامه مطالب را بخوانید.
نام فایل:مقاله در مورد
فرمت فایل:word و قابل ویرایش
تعداد صفحات فایل:9 صفحه
قسمتی از فایل:
خلاصة داستان: روزي رستم « غمي بد دلش ساز نخجير كرد.» از مرز گذشت، وارد خاك توران شد، گوري شكار و بريان كرد و بخورد و بخفت.
سواران توراني رخش را در دشت ديده به بند كردند. رستم بيدار كه شد در جستجوي رخش به سوي سمنگان رفت. شاه سمنگان او را به سرايش مهمان كرد و وعده داد كه رخش را مييابد.
نيمه شب تهمينه دختر شاه سمنگان كه وصف دلاوريهاي رستم را شنيده بود، خود را به خوابگاه رستم رساند و عشق خود را به او ابراز كرد و گفت آرزو دارد فرزندي از رستم داشته باشد.
زماني كه رستم تهمينه را ترك ميكرد، مهرهاي به او داد تا در آينده موجب شناسايي فرزند رستم گردد.
نه ماه بعد تهمينه پسري به دنيا آورد. « ورا نام تهمينه سهراب كرد.» سهراب همچون پدر موجودي استثنايي بود. در سه سالگي چوگان ميآموزد؛ در پنج سالگي تير و كمان و در ده سالگي كسي هماورد او نبود زماني كه سهراب دانست پدرش رستم است، تصميم گرفت به ايران رفته، كيكاووس را بركنار و رستم را به جاي او بنشاند. سپس به توران تاخته و خود به جاي افراسياب بر تخت بنشيند. «چو رستم پدر باشد و من پسر، نبايد به گيتي كسي تاجور»
سهراب سپاهي فراهم كرد. افراسياب چون شنيد سهراب تازه جوان ميخواهد به جنگ كيكاووس رود، سپاه بزرگي به سركردگي هومان و بارمان همراه با هداياي بسيار نزد سهراب فرستاد و به دو سردار خود سفارش كرد تا مانع شناسايي پدر و پسر شوند و پس از آن كه رستم به دست سهراب كشته شد، سهراب را نيز در خواب از پا درآورند.
سهراب به ايران حمله ميكند. نگهبان دژ سپيد در ناحية مرزي، هجير، با سهراب ميجنگد و اسير ميشود. سپس گردآفريد دختر دلير ايراني با سهراب ميجنگد. پس از جنگي سخت، سهراب ميفهمد او دختر است و دلباختة او ميشود اما گردآفريد با حيله به داخل دژ ميرود، همراه ساكنان آن جا، دژ را ترك و براي كيكاووس پيام ميفرستند كه سپاه توران به سركردگي تازهجواني به ايران حمله و دژ سپيد را گرفتهاست.
نامه كه به كيكاووس ميرسد، هراسان گيو را به زابل ميفرستد تا رستم را براي نبرد با اين يل جوان فرابخواند.
گيو وصف سهراب را كه ميگويد، رستم خيره ميماند. سه روز با گيو به شادخواري ميپردازد و پس از آن به درگاه شاه ميرود.
كيكاووس كه از تأخير رستم خشمگين است، دستور ميدهد رستم و گيو را بر دار كنند. رستم با خشم درگاه را ترك ميكند و ميگويد اگر راست ميگويي دشمني را كه دم دروازه است بر دار كن.
كيكاووس كه پشيمان شده، گودرز را از پي رستم ميفرستد و او با تدبير رستم را باز ميگرداند.
سپاه ايران و توران در برابر هم صفآرايي ميكنند.